لطفا تا آخر بخونید...
دلم واسه روزای بچگیم تنگ شده...
اینم یه شعر فی البداهه از خودم!
چه خوب بود روزای بچگی / چه خوب میگذشت اون روزا زندگی
بازی میکردیم اتل متل / واسه درسی نمیزدیم ما ها مثل
واسمون درس مهم نبود / حفظ میکردیم فقط شعر و سرود
بازی میکردیم بازی های خوب / منچ یا هفت سنگ، با یه دونه توپ
شاد میشدیم با شکلات / با یه تیله یا یه آبنبات
واسه ما نموند ثانیه ای وقت / ولی ای کاش که وقت هم دیر تر می رفت
خیلی زود ثانیه ها گذشت... / آخه زمونه ام نیست، قابل برگشت
چه خوب بود روزای بچگی / حالا هم که رسیدم کلاس هشت
(البته این شعر مال سال قبل هست! امسال من نهمی هستم)
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.