یه روز یه نفر توی بیابون گم شده بوده ... یه آفتابه پیدا میکنه. هیچی دیگه توهم زده بوده بیچاره فک میکنه چراغ جادو هست!
دست میکشه روش ...
یه دود از آفتابه میاد بیرون شکل یه غول میشه. میگه دو تا آرزوت رو سریع تر بگو باید برم کار دارم.
یارو هم ذوق زده میشه میگه یه خونه میخوام و یه ماشین که تا اونجا برم! چیز خاصی نمیخوام... راستی آب داری همرات؟ تشنمه
غوله بهش میگه: آهای آروم تر... من اگه یه خونه و ماشین داشتم که توی آفتابه زندگی نمیکردم! الان دو سه ساله که اینجا گم شدم!
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.